مرا دشمن به قصد کُشت می‌زد
به جسم کوچک من مُشت می‌زد
هرآن گه پایم از ره خسته می‌شد
مرا با نیزه‌ای از پُشت می‌زد
***
توئی ماه من و من چون ستاره
غمم گشته پدرجان بی‌شماره
اگر روی کبودم را تو دیدی
مکن دیگر نظر بر گوش پاره

***
بیا بشنو پدرجان صحبتم را
غم تو بُرده از کف طاقتم را
دو چشم خویش را یک لحظه وا کن
ببین سیلی چه کرده صورتم را

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *